- دست داشتن
- نقش داشتن، شریک بودن
معنی دست داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- دست داشتن
- قدرت داشتن، مسلط بودن، امکان داشتن
- دست داشتن
- کنایه از در کاری مداخله داشتن، وقوف داشتن، تسلط داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مهر و محبت داشتن به کسی یا چیزی، دلبستگی داشتن
Love, Like
любить
mögen, lieben
lubić, kochać
喜欢 , 爱
gostar, amar
piacere, amare
gustar, amar
leuk vinden, houden van
menyukai, mencintai
أحبّ , أحبّ
पसंद करना , प्यार करना
好き , 愛する
좋아하다 , 사랑하다
beğenmek, sevmek
kupenda
ชอบ , รัก
পছন্দ করা , ভালোবাসা
پسند کرنا , محبت کرنا
نائل شدن
ظفر یافتن غلبه کردن، مسلط شدن
دست از کسی یا کاری دست کشیدن از او یا از آن ول کردن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
قابل دوست داشتن محبوب
نظام دادن، استقامت داشتن
دلیل داشتن برهان داشتن
نیرو و توانایی داشتن
دور نگه داشتن، دور کردن، برحذر ساختن